0
The current route :
قصه های جامانده داستان

قصه های جامانده

زونکن بزرگ کارت‌های دانشجویی پیدا شده در ماه مهر، گونی چترهای پیدا شده در فصل بهار، ظرف و لباس‌های نوی پیدا شده در اسفند، کتاب‌های جامانده از دانش آموزان و دانشجویانی که
اسکوپ های خوشحالی داستان

اسکوپ های خوشحالی

رو به روی مغازه پر از شهرک است؛ دریاکنار و خزرشهر ولی پشت مغازه روستاست، اسلام آباد و اوجاکسر. پشت مغازه پر از مرغ و خروس و احشام و شالیزار است
واقون به هوا رفت داستان

واقون به هوا رفت

در سالون کشتی هر کس به کاری مشغول. یکی روزنامه می‌خواند. دیگری پیانو می‌زند. یکی با یکی صحبت دارد و چون دو نفر فرنگی پرگویی خیلی حرف می‌زنند. حقیقتاً گوش و زبانم
اسکندر در شهر عجایب داستان

اسکندر در شهر عجایب

در اولین شماره از روایت در منبر گفتیم که نمی‌شود از انواع روایتگران داستان حرف زد و داستان گویان شفاهی و نمونه‌اش اهل منبر را فراموش کرد. منبر از دیرباز با داستان
عزیزم! ملالی نیست داستان

عزیزم! ملالی نیست

کارت پستال برای ما نشان از جایی است که مسافرمان رفته، اگر برج ایفل بفرستد یعنی رفته پاریس، اگر سقف کلیسای سیستین بفرستد یعنی رفته رم. اگر ابوالهول بفرستد یعنی مصر بوده.
بیست و هفت سال در رهنِ تفنگ داستان

بیست و هفت سال در رهنِ تفنگ

در میانه ی جنگ‌های ایران و روس و زمان سلطنت فتحعلی شاه دو برادر انگلیسی برای فروش کالا و مایحتاجِ جنگی وارد ایران شدند، چارلز و ادوارد. چارلز انگلیسی تمام عیاری بود،
باغ وحش داستان

باغ وحش

بچه‌ها همیشه در ماه آگوست خوشحال بودند، به خصوص وقتی که بیست و سوم ماه نزدیک می‌شد. در این روز سفینه نقره ای بزرگی که حامل باغ وحش بین سیاره ای پروفسور هوگو بود،
سارق حومه شیدی هیل داستان

سارق حومه شیدی هیل

اسمم جانی هیک است. سی و شش ساله‌ام، قدّم با جوراب پنج فوت و یازده، وزنم بی لباس صد و چهل و دو پوند. در هتل سنت رگیس نطفه‌ام را بستند، در بیمارستان پرسبیتریان دنیا آمدم،
نجات یافتگان مثلث برمودا داستان

نجات یافتگان مثلث برمودا

من توی یک ساندویچی نشسته‌ام و جگر سفارش داده‌ام. وقت دارد می‌گذرد و قرار است فردا صبح همه چیز به هم بریزد. بالای سرم یک وسیله، شبیه به یک مهتابی روشن آویزان است که
ساقه پلاتین داستان

ساقه پلاتین

وقتی رسیدم پشت در انبار، پیرمرد پیدا نبود. صندلی چوبی‌اش خالی بود. بوی زغال افروخته، بوی خاکه سیگار، بوی آهن زنگ زده از شکاف در می‌زد بیرون. رفتم تو.